شاعر ارجمند جناب آقای دکتر احمد خلیلیان (فرزند مرحوم میرزا علی خلیلیان رجاء) حکایت زیر را از زبان ادیب شاعر، مرحوم رجبعلی گلزار (شوهرخاله خود) نقل کرد:
مرحوم گلزار شغل قلم زنی داشت و مغازه او در بازار زیر چهارسو مخلص بود. وی چند شاگرد نیز داشت که یکی از آنان مرحوم شکیب شاعر اصفهانی بود.
مرحوم گلزار نقل میکرد: زمانی یک سینی با نقش منارجنبان ساختیم که بسیار مورد توجه خریداران واقع شد و فروش آن رونق زیادی به کارمان داد. در زیر نقش منارجنبان یک بیت شعر فکاهی نیز افزوده بودیم که:
اگر نشان طلبی صنعت صفاهان را
بیا بگیر و بجنبان منارجنبان را
سالها از ساخت سینی منارجنبان گذشت و همچنان رونق آن برقرار بود. روزی شخصی آمریکایی به همراه مترجم به مغازه آمد. سینی را دید و پسندید. چند عدد از آن را خرید و به شاگردان هم انعام داد و رفت.
فردا پاسبانی از شهربانی آمد و مرا با خود به شهربانی برد. در آن جا بدون تفهیم اتهام، مرا بازداشت کرده و سپس تحویل زندان دادند.
مدت ده روز بدون این که بدانم جرمم چیست در زندان به سر بردم. شب دهم، شخص بزرگواری را در خواب دیدم. سلام کردم. پاسخ سلامم را داد و پرسید: که هستی؟ گفتم: رجبعلی گلزار. فرمود: شاعر هم که هستی! عرض کردم: بله. فرمود: چرا برای منارجنبان شعر میگویی و برای ما شعر نمیگویی؟ فهمیدم که یکی از حضرات معصومین علیهم السلام است. خواستم بپرسم شما که هستید که از خواب بیدار شدم. دیدم بیتی به ذهنم آمده است:
فلک در گردش خود هیچ میدانی چهها کردی؟
ز آدم تا به خاتم ظلم و کین بر انبیا کردی
این بیت را مطلع قصیدهای قرار دادم و در آن به مصائب انبیا و چهارده معصوم اشاره کردم. آخرین بیت را که سرودم بلندگو نامم را صدا زد که برای رفتن به دادسرا آماده شوم. به همراه مأموری به دادسرا رفتم. قاضی نام و مشخصات مرا پرسید و یادداشت کرد. سپس گفت: میدانی برای چه به زندان افتادی؟ گفتم: نه. کشو میزش را جلو کشید و یکی از همان سینیها را بیرون آورد و گفت: برای این. گفتم: من ده سال است این را میسازم و از طریق فروش آن امرار معاش میکنم. ایراد آن در کجاست؟ گفت ایراد در شعر آن است. معلوم شد مترجم آن شخص آمریکایی، به او چنین القا کرده بوده که این شعر فحش و توهین به شما است و او که صاحب منصب بوده شکایت کرده و باعث گرفتاری من شده است. قاضی گفت: باید تعهد بدهی که دیگر از این سینیها نسازی. گفتم: شعر آن را عوض میکنم و همان وقت این بیت به ذهنم رسید:
اگر نشان طلبی صنعت صفاهان را
ببین به دیده عبرت منارجنبان را
قاضی قبول کرد و با دادن تعهد آزاد شدم و فهمیدم که چهارده معصوم مرا تنبیه کردهاند که چرا استعداد شعریام را در مسیر درست به کار نگرفتهام.