جهانگیر خان قشقایی
حکیم متأله عارف، جهانگیرخان قشقایی فرزند محمدخان، از ایل قشقایی طایفه دره شوری تیره جانبازلو، از ساکنان وردشت سمیرم، در حدود سال 1243ق متولد شد.
مادرش از خوانین منطقه سمیرم اصفهان و ساکن شهرستان دهاقان بوده است؛ و از این رو، گاهی اهل اصفهان او را دهاقانی مینامند. وی از اوان کودکی عاشق تحصیل بود و کمتر با ایل همراهی میکرد.پدرش که خود اهل کمال بود برای او معلم گرفت و به همین جهت، تحصیلات ابتدایی را در مولد خود فرا گرفت.
سواد خواندن و نوشتن و مقدمات فارسی و عربی او همان اندازه بود که خان زادگان و کلانتران آن عهد تحصیل میکردند؛ با این تفاوت که در اثر قریحه و علاقة ذاتی که به خواندن کتب نظم و نثر معمولی دهات و ایلات داشت، اطلاعات او بر اقرانش میچربید و از جمله باسوادهای ممتاز طایفة خود محسوب میگردید.
سرانجام انگیزة تحصیلات او را به یکباره به اصفهان کوچ داد و زندگی ایلی، به علت استعداد ذاتی او به زندگی طلبگی تبدیل شد.
حکیم قشقایی هنگامی که به کسوت طلبگی درآمد، چهل ساله بود و در عین حال، در دوران تحصیل معارف اسلامی و تدریس تا پایان عمر، ملبّس به لباس ایلی خود بود و همانند دیگر افراد ایل، کلاه و زلف داشت. او تنها به هنگام نماز همچون استادش، آقا محمد رضا قمشهای (ره) با شال کمر، عمامهای درست میکرد و بر سر می نهاد و به همان نحو به نماز میایستاد.
حکیم قشقایی تا آخر عمر در حجره میزیست و در زاویه حجره به عشق معبود خویش دلخوش بود« از جهت معاش، از مال اولیه خودش، بر وجه اتم، بیمماطله به او میرسید». او از سهم امام و شهریه استفاده نمی کرد و از مال الاجاره زمینی که داشت، روزگار میگذراند.
میرزای عبرت میگوید: « درایام جوانی به موسیقی شائق بود، چندی مشق تار کرده و از برای تکمیل آن فن به اصفهان آمده، از مدرسه صدر او را خوش آمده، همه روزه صبح و عصر می رفت آنجا. چنانکه از وی حکایت کنند، در هنگام رفتن به مدرسه، در دکان جنب مدرسه، درویشی وی را میخواند و از وطن مألوف و حرفت و نسب او جویا میشود. جهانگیر خان شرح حال خود را کماکان با درویش در میان میگذارد. میگفت: چون گفتار من به پایان رسید، درویش خیره در من نگریسته، گفت: گرفتم دراین فن، فارابی وقت شدی، مطربی بیش نخواهی بود. گفتم: نیکو گفتی و مرا از خواب غفلت بیدار کردی، هان بگو چه باید کرد که خیر دنیا و آخرت در آن باشد؟ گفت: چنین میآید که تو را فضا و هوای این مدرسه پسند افتاده، در همین جا حجره گرفته، به تحصیل علم مشغول باش. گویند: جهانگیر خان میگفت: من بدین مقام از همّت نفس آن درویش و یمن راهنمایی او رسیدم»
جهانگیرخان ابتدا در مدرسه الماسیه چهارسوق مقصود، سپس در مدرسه جدّه بزرگ و دست آخر در مدرسه صدر حجره طلبگی داشت. بیشتر دوران در مدرسه جدّه و ایام اشتهار استادی ومدّرسی او تا پایان عمر، در مدرسه صدر گذشته بود.
عمده تحصیلاتش را در فقه و اصول نزد حاح شیخ محمد باقر مسجد شاهی (م: 1301ق) و میرزا محمد حسن نجفی( م: 1317ق) فراگرفت. سطوح، مخصوصاً تمام شرح لمعه و قوانین را نزد میرزا محمد حسن نجفی و خارج را در محضر شیخ محمد باقر نجفی و حاج حسینعلی تویسرکانی خواند. فلسفه را نزد ملا اسماعیل درکوشکی( م: 1304ق) وفن طب و طبیعیات را نزد میرزا عبدالجواد حکیم خراسانی تحصیل کرد. سپس برای تکمیل فلسفه به تهران سفر کرد و نزد آقا محمدرضا قمشهای درس خواند. وی عمده حکمت مشایی و منطق، از قبیل شرح اشارات و شفای بوعلی را با شرح منظومه سبزواری در اصفهان خوانده و برای خواندن اسفار و شرح فصوص خدمت آقا محمد رضا قمشهای رسید.
وی ریاضیات را نزد ملاحیدر صبّاغ لنجانی (م: 1288ق ) فراگرفت.
وی بزرگترین استاد مدّرس فلسفه و کلام و فقه و اصول و حدیث بود، اما عمده تخصص و اشتهارش درحکمت و فلسفه الهی بود. طب و طبیعیات را نیز بخوبی میدانست و تدریس میکرد، چنانکه شاگردان این علمش، از قبیل میرزا ابوالقاسم طبیب احمد آبادی، درس او را بر استاد حاج میرزا محمد باقر حکیم باشی ترجیح میدادند و مفیدتر میدانستند، اما خود او به هیچ وجه دعوی طب و طبابت نداشت و در معالجات جز با نظر طبیب کار نمی کرد.
مرحوم جهانگیر خان روزهای تعطیل ریاضیات تدریس میکرد و شاگردان زیادی داشت».
حوزه درس رسمی وی در مسجد جارچی تشکیل میشد و این کار را به رعایت جانب حکیم مدّرس معروف هم مدرسهاش، مرحوم آخوند کاشی مینمود که حوزة درس وی در ایوان مدرس خود مدرسه تشکیل میشد. وی قبلاً در مدرسه جدة بزرگ بود که چون در صدد اصلاح، و به قول مخالفانش فضولی در آمد، اخراجش کردند و قبل از آن مدرسه، در جدّة کوچک حجره داشت که اولین حجرة او در اصفهان بود.
جهانگیر خان در مدت سی چهل سال اقامت وتدریس متوالی در مدرسة صدر، شاگردان بسیار تربیت کرد. در فاصلة حدود نیم قرن که پایانش سال 1328ق سال وفات جهانگیر خان یا پنج سال بعد؛ یعنی1333ق وفات آخوند کاشی باشد، کمتر کسی است که در اصفهان تحصیل کرده و در خدمت این دو استاد بزرگ درس نخوانده باشد. بزرگترین شاگرد جانشین جهانگیر خان، استاد علّامه، آقا شیخ محمدحکیم خراسانی بود که بعد از وی مدت 28 سال تا پایان عمر در همان مدرسه، به تدریس فلسفه و تعلیم و تربیت طلاب با همان سبک و شیوة فاضلة خان اشتغال و علماً و عملاً به استاد خود تأسی داشت.
حکیم قشقایی، اسفار، شفا، شرح منظومه، مکاسب، شرح کبیر و ریاضیات و اخلاق را تدریس مینموده است و گفتهاند: در درس شرح منظومة وی قریب 130 نفر شرکت میکردند.
از مهمترین و شاخصترین شاگردان مرحوم خان میتوان از آیات عظام و حجج اسلام ذیل نام برد:
1- میرزا محمد علی شاه آبادی
2- سید حسن مشکان طبسی
3- شیخ محمد حکیم خراسانی
4- سیدصدرالدین کوپایی
5- شیخ محمود مفید
6- شیخ محمد حسین فاضل تونی
7- سید محمد کاظم عصّار
8- میرزا ابوالقاسم ناصر حکمت
9- حاج آقا رحیم ارباب
10- سید ابوالحسن مدیسه ای اصفهانی
11- سید حسین طباطبائی بروجردی
12- شیخ محمد جواد آدینهای
13- آقا ضیا ء الدین عراقی
14- آقا نجفی قوچانی
15- سید محمد مقدس اصفهانی
16- شیخ علی فقیه فریدنی
17- حاج شیخ محمدحسن عالم نجف آبادی
18- ملا محمّد همامی
19- میرزا محمد باقر امامی
20- ملا فرج الله درّی
21- میرزا محمد حسین مدرس کهنگی
عظمت علمی حکیم قشقایی، از شاگردانی که در پرتو تربیت او کمال یافتند و خود هر یک مشعلدار علم و دانش و فقه و استوانههای معارف اسلام گشتند، پدیدار است.
« مرحوم خان علاوه بر مقام علمی و فلسفی، در متانت و وقار وانضباط اخلاقی و تقوا نمونه و تا آخر عمر در همان لباس عادی اولی خود باقی بوده و فوق العاده مورد ارادت شاگردان وآشنایان بوده است.
وی به تمام جهات و آداب شرعی متأدّب وبه فضایل اخلاقی آراسته بود. حاصل عمرش صرف تعلیم و تربیت طلاب گردید. شبانه روز چند درس فقه و اصول و فلسفه و کلام میگفت. ایام تعطیل به درس حدیث و تفسیر و اخلاق میپرداخت و مخصوصاً درس اخلاقش برای طلاب بسیار مفید بود.
از جهت متانت، اخلاق و رعایت آداب معاشرت، حلم، تواضع، سنگینی و وقار، مسالمت، مهربانی و خوشزبانی با عموم طبقات و ارباب مسالک بسیار عالی بود. هیچ کس در تمام عمر از وی حالت تندی و خشم ندید و یک سخن زشت و ناهنجار از زبانش نشنید. کسی را که از جاده دین و مذهب یا اخلاق خارج میدید، به زبانی نرم با کمال دلسوزی و خیر خواهی دلالت و هدایت میفرمود و اکثر دلالتهای او مؤثر میافتاد. دردمندان اخلاقی و کسانی که به لغزش مذهبی و عقیدهای و فکری افتاده بودند، پیش خان بدون ملاحظه و بیم، درد و عقیدة باطنی خود را اظهار میکردند و ایشان را حکیمانه معالجه و راهنمایی میفرمود. با ارباب مذاهب باطله بسیار مؤدّب و خیر خواهانه مباحثه و آنها را با دلیل و برهان به راه حق هدایت می کرد.
به ورزش تیر اندازی و سوار کاری علاقه داشت ولیکن به شکار و هوی و هوسهای دیگر تیر نمیانداخت و برای سلامتی خود همه روزه مقداری پیاده راه میرفت و در اواخر عمر که بیرون رفتن از مدرسه برای وی مشکل بود اطراف مدرسه مدتی قدم میزد.
خان برای عموم طلاب از مدرسة صدر و مدارس دیگر، بهترین پدر مهربان و مربی کاردان بود.
سالهای آخر عمرش به اصرار جمعی از خواص و علما و طلاب که میخواستند نماز جماعت بیغلّ و غش داشته باشند، با کراهت طبع، امامت جماعت مسجد قبلی مدرسة صدر را، خاصّه ماه رمضان قبول کرد ... موقع نماز دستمالی سفید دور سر میبست. نماز جماعتش گرمترین جماعتها بود و خواص متدین عالم وعامی، حتی کسانی که خود ریاست روحانی و امامت داشتند، از محلات دور و نزدیک برای درک جماعتش بر یکدیگر سبقت میجستند.
مرحوم جهانگیرخان، مانند افراد معمولی ایل قشقایی لباس میپوشید و کلاه دو گوشه و گاهی کلاه پوستی بر سر می نهاد و تا آخر عمر لباس خود را تغییر نداد. عادت بر استعمال دخانیات نداشت.
میرزا حسن خان جابری انصاری مینویسد: طلاب را به آرامی و اخلاق نیک تهذیب میفرمود. اگر شارب مسکری یا فاعل منکری را شبانه گرفته به مدرسه آورده برای اجرای حدّ، آن مرحوم میفرمود، حبسش کنند تا به هوش آید؛ بعد خود نیمه شب، رفته او را رها و از مدرسه بیرونش کرده و به اندرز حکیمانه به راه راستش آورده.
آن چنان بزرگ منش [بود] و طبع بلند داشت که سلاطین و حکّام وقت، مانند ظلّالسلطان مسعود میرزا نیز جرأت اظهار مساعدت مالی به او نمیکردند و با آنکه از حیث معاش در عسرت بود، لیکن به سبب عفت و استغناء اغلب او را متموّل تصوّر مینمودند.
سید احمد دیوان بیگی شیرازی در مورد حکیم قشقایی مینویسد:
اما در جوانی گاهی چیزی میگفته اند و حال به کلی تارکاند. بعد از آن که مکرر خواستم که طالبم اسمی از شما در این اوراق برده شود، چند شعری که از زمان قدیم در خاطرشان مانده بود فرمودند و نوشته شد:
دوش عشقت برد آرام از دل و از چشم خواب/یاد رویت بود کــــارم تــــا برآمـد آفـــتاب
دل گرفت از مــدرسه، یــاران کجا کوی حبیب/ جان فسرد از وسوســـه، ساقی بده جام شراب
********
شمیم ساحت چین باد صبحدم دارد/مگر گذار بر آن زلف خم به خم دارد
به روزگار همین شادیم بس است که دل/زعشق روی تو چون لاله داغ غم دارد
وحید دستگردی، ادیب و شاعر معروف، مدیر مجله ارمغان، از شاگردان خان مینویسد: در زمان مرحوم ندانستیم و نشنیدیم که ایشان شعر هم میگویند. پس از وفات آن بزرگوار، از حکیم و فیلسوف معروف، مرحوم آقا شیخ محمد حکیم خراسانی شنیدیم که وی شعر میگفته و غزلی از ایشان خواندند.
میرزا حسن خان جابری انصاری از شاگردان آن مرحوم، در کتاب تاریخ اصفهان مینویسد: « در مدرسه صدر خدمت آن بزرگ نهج البلاغه میخواندم. شرحی بر آن کتاب مستطاب مینوشت ».
به لحاظ سیاسی خاندان جهانگیر خان میانه چندان خوشی با سلاطین قاجار نداشتند. ریشه این کدورت سیاسی به ابتدای حکومت قاجار و دوره سلطنت آقا محمد خان میرسید. بنا به نوشته استاد همایی: پدرانش در طایفه دره شوری قشقایی سمت ریاست وکلانتری و ایلخانیگری داشتند و سلاطین زندیه، بخصوص لطفعلی خان زند را حمایت میکردند. به همین جهت، آقا محمد خان قاجار پس از پایان کار سلسله زندیه، به سرکوبی و انتقام از خاندان قشقایی نیز پرداخت و منصب ریاست و متملّکات موروثی ایلی را از آنها گرفت و آنها را به دو سه فرسخی قمیشه در قریه دهاقان کوچ داد.
فتحعلی شاه هم به پیروی از روش آقا محمد خان، با این خانواده برخورد خوشی ننموده، اما بعد از وی سخت گیری نسبت به این طایفه کمتر شد و آنها توانستند عادت ییلاق و قشلاق را دوباره از سرگیرند .
جناب مینویسد: « درانقلابات اخیر ایران که جماعتی از علما متابعت حاج شیخ فضل الله نوری و محافظت اصول قدیمیه بر ضد مشروطیت و مجلس دارالشوری، اقدامات و هیجانات داشتند، جهانگیر خان فقط در ذکر معایب مشروطیت اطاله سخن مینمود. »
چنانکه به نقل شاگرد فرزانهاش، حاج آقا رحیم ارباب، وی مشروطیت را از اصالت مبرّا میدانست و آن را تا حدودی زاییده دسایس استعمارگران فرنگ خوانده، میگفت: « اگر چه توده مردم به مشروطه دل بستهاند و جانها باختهاند، ولی این حوادث ریشه در استبداد دارد؛ شاید هم میخواهند دین مردم را بدزدند» سرانجام جهانگیر خان در پایان عمر دچار بیماری کبد شد و خود میدانست که بهبودی پیدا نمیکند و به میرزا مسیح خان طبیب نیز که به عیادت او آمده بود، گفت: «هر چه تو میدانی من هم میدانم، من خوب شدنی نیستم. » حتی آوردهاند که دکتر شافتر، مسؤول بیمارستان انگلیسیها در آن زمان هم برای او داروهایی تجویز کرده بود که خان از استعمال آنها خودداری کرد. وی سرانجام در شب 13 رمضان 1328ق در اصفهان در سن 85 سالگی دعوت حق را لبیک گفت و به سوی محبوب شتافت.
فردای همان شب با تشییع با شکوه که همه علما و مردم این دیار در آن شرکت داشتند « و با آن که ماه صیام بود، تمام دکانین شهر بسته شد، عماری او را به سر دست با ازدحام غریبی به تخت فولاد بردند» و اقامه نماز میت توسط آیت الله شیخ محمدتقی آقا نجفی انجام و در تکیه سید محمد ترک دفن گردید.
شعرا ماده تاریخهای زیادی برای او گفتهاند. میرزا حسن خان انصاری که خود از شاگردان آن مرحوم بود، چنین گفته:
« جهانگیر خان نزد خدای جهان شد».
مشروح زندگی نامه
جهانگیر خان قشقایی
حکیم متأله عارف، جهانگیرخان قشقایی فرزند محمدخان، از ایل قشقایی طایفه دره شوری تیره جانبازلو، از ساکنان وردشت سمیرم، در حدود سال 1243ق متولد شد.
مادرش از خوانین منطقه سمیرم اصفهان و ساکن شهرستان دهاقان بوده است؛ و از این رو، گاهی اهل اصفهان او را دهاقانی مینامند. وی از اوان کودکی عاشق تحصیل بود و کمتر با ایل همراهی میکرد.پدرش که خود اهل کمال بود برای او معلم گرفت و به همین جهت، تحصیلات ابتدایی را در مولد خود فرا گرفت.
سواد خواندن و نوشتن و مقدمات فارسی و عربی او همان اندازه بود که خان زادگان و کلانتران آن عهد تحصیل میکردند؛ با این تفاوت که در اثر قریحه و علاقة ذاتی که به خواندن کتب نظم و نثر معمولی دهات و ایلات داشت، اطلاعات او بر اقرانش میچربید و از جمله باسوادهای ممتاز طایفة خود محسوب میگردید.
سرانجام انگیزة تحصیلات او را به یکباره به اصفهان کوچ داد و زندگی ایلی، به علت استعداد ذاتی او به زندگی طلبگی تبدیل شد.
حکیم قشقایی هنگامی که به کسوت طلبگی درآمد، چهل ساله بود و در عین حال، در دوران تحصیل معارف اسلامی و تدریس تا پایان عمر، ملبّس به لباس ایلی خود بود و همانند دیگر افراد ایل، کلاه و زلف داشت. او تنها به هنگام نماز همچون استادش، آقا محمد رضا قمشهای (ره) با شال کمر، عمامهای درست میکرد و بر سر می نهاد و به همان نحو به نماز میایستاد.
حکیم قشقایی تا آخر عمر در حجره میزیست و در زاویه حجره به عشق معبود خویش دلخوش بود« از جهت معاش، از مال اولیه خودش، بر وجه اتم، بیمماطله به او میرسید». او از سهم امام و شهریه استفاده نمی کرد و از مال الاجاره زمینی که داشت، روزگار میگذراند.
میرزای عبرت میگوید: « درایام جوانی به موسیقی شائق بود، چندی مشق تار کرده و از برای تکمیل آن فن به اصفهان آمده، از مدرسه صدر او را خوش آمده، همه روزه صبح و عصر می رفت آنجا. چنانکه از وی حکایت کنند، در هنگام رفتن به مدرسه، در دکان جنب مدرسه، درویشی وی را میخواند و از وطن مألوف و حرفت و نسب او جویا میشود. جهانگیر خان شرح حال خود را کماکان با درویش در میان میگذارد. میگفت: چون گفتار من به پایان رسید، درویش خیره در من نگریسته، گفت: گرفتم دراین فن، فارابی وقت شدی، مطربی بیش نخواهی بود. گفتم: نیکو گفتی و مرا از خواب غفلت بیدار کردی، هان بگو چه باید کرد که خیر دنیا و آخرت در آن باشد؟ گفت: چنین میآید که تو را فضا و هوای این مدرسه پسند افتاده، در همین جا حجره گرفته، به تحصیل علم مشغول باش. گویند: جهانگیر خان میگفت: من بدین مقام از همّت نفس آن درویش و یمن راهنمایی او رسیدم»
جهانگیرخان ابتدا در مدرسه الماسیه چهارسوق مقصود، سپس در مدرسه جدّه بزرگ و دست آخر در مدرسه صدر حجره طلبگی داشت. بیشتر دوران در مدرسه جدّه و ایام اشتهار استادی ومدّرسی او تا پایان عمر، در مدرسه صدر گذشته بود.
عمده تحصیلاتش را در فقه و اصول نزد حاح شیخ محمد باقر مسجد شاهی (م: 1301ق) و میرزا محمد حسن نجفی( م: 1317ق) فراگرفت. سطوح، مخصوصاً تمام شرح لمعه و قوانین را نزد میرزا محمد حسن نجفی و خارج را در محضر شیخ محمد باقر نجفی و حاج حسینعلی تویسرکانی خواند. فلسفه را نزد ملا اسماعیل درکوشکی( م: 1304ق) وفن طب و طبیعیات را نزد میرزا عبدالجواد حکیم خراسانی تحصیل کرد. سپس برای تکمیل فلسفه به تهران سفر کرد و نزد آقا محمدرضا قمشهای درس خواند. وی عمده حکمت مشایی و منطق، از قبیل شرح اشارات و شفای بوعلی را با شرح منظومه سبزواری در اصفهان خوانده و برای خواندن اسفار و شرح فصوص خدمت آقا محمد رضا قمشهای رسید.
وی ریاضیات را نزد ملاحیدر صبّاغ لنجانی (م: 1288ق ) فراگرفت.
وی بزرگترین استاد مدّرس فلسفه و کلام و فقه و اصول و حدیث بود، اما عمده تخصص و اشتهارش درحکمت و فلسفه الهی بود. طب و طبیعیات را نیز بخوبی میدانست و تدریس میکرد، چنانکه شاگردان این علمش، از قبیل میرزا ابوالقاسم طبیب احمد آبادی، درس او را بر استاد حاج میرزا محمد باقر حکیم باشی ترجیح میدادند و مفیدتر میدانستند، اما خود او به هیچ وجه دعوی طب و طبابت نداشت و در معالجات جز با نظر طبیب کار نمی کرد.
مرحوم جهانگیر خان روزهای تعطیل ریاضیات تدریس میکرد و شاگردان زیادی داشت».
حوزه درس رسمی وی در مسجد جارچی تشکیل میشد و این کار را به رعایت جانب حکیم مدّرس معروف هم مدرسهاش، مرحوم آخوند کاشی مینمود که حوزة درس وی در ایوان مدرس خود مدرسه تشکیل میشد. وی قبلاً در مدرسه جدة بزرگ بود که چون در صدد اصلاح، و به قول مخالفانش فضولی در آمد، اخراجش کردند و قبل از آن مدرسه، در جدّة کوچک حجره داشت که اولین حجرة او در اصفهان بود.
جهانگیر خان در مدت سی چهل سال اقامت وتدریس متوالی در مدرسة صدر، شاگردان بسیار تربیت کرد. در فاصلة حدود نیم قرن که پایانش سال 1328ق سال وفات جهانگیر خان یا پنج سال بعد؛ یعنی1333ق وفات آخوند کاشی باشد، کمتر کسی است که در اصفهان تحصیل کرده و در خدمت این دو استاد بزرگ درس نخوانده باشد. بزرگترین شاگرد جانشین جهانگیر خان، استاد علّامه، آقا شیخ محمدحکیم خراسانی بود که بعد از وی مدت 28 سال تا پایان عمر در همان مدرسه، به تدریس فلسفه و تعلیم و تربیت طلاب با همان سبک و شیوة فاضلة خان اشتغال و علماً و عملاً به استاد خود تأسی داشت.
حکیم قشقایی، اسفار، شفا، شرح منظومه، مکاسب، شرح کبیر و ریاضیات و اخلاق را تدریس مینموده است و گفتهاند: در درس شرح منظومة وی قریب 130 نفر شرکت میکردند.
از مهمترین و شاخصترین شاگردان مرحوم خان میتوان از آیات عظام و حجج اسلام ذیل نام برد:
1- میرزا محمد علی شاه آبادی
2- سید حسن مشکان طبسی
3- شیخ محمد حکیم خراسانی
4- سیدصدرالدین کوپایی
5- شیخ محمود مفید
6- شیخ محمد حسین فاضل تونی
7- سید محمد کاظم عصّار
8- میرزا ابوالقاسم ناصر حکمت
9- حاج آقا رحیم ارباب
10- سید ابوالحسن مدیسه ای اصفهانی
11- سید حسین طباطبائی بروجردی
12- شیخ محمد جواد آدینهای
13- آقا ضیا ء الدین عراقی
14- آقا نجفی قوچانی
15- سید محمد مقدس اصفهانی
16- شیخ علی فقیه فریدنی
17- حاج شیخ محمدحسن عالم نجف آبادی
18- ملا محمّد همامی
19- میرزا محمد باقر امامی
20- ملا فرج الله درّی
21- میرزا محمد حسین مدرس کهنگی
عظمت علمی حکیم قشقایی، از شاگردانی که در پرتو تربیت او کمال یافتند و خود هر یک مشعلدار علم و دانش و فقه و استوانههای معارف اسلام گشتند، پدیدار است.
« مرحوم خان علاوه بر مقام علمی و فلسفی، در متانت و وقار وانضباط اخلاقی و تقوا نمونه و تا آخر عمر در همان لباس عادی اولی خود باقی بوده و فوق العاده مورد ارادت شاگردان وآشنایان بوده است.
وی به تمام جهات و آداب شرعی متأدّب وبه فضایل اخلاقی آراسته بود. حاصل عمرش صرف تعلیم و تربیت طلاب گردید. شبانه روز چند درس فقه و اصول و فلسفه و کلام میگفت. ایام تعطیل به درس حدیث و تفسیر و اخلاق میپرداخت و مخصوصاً درس اخلاقش برای طلاب بسیار مفید بود.
از جهت متانت، اخلاق و رعایت آداب معاشرت، حلم، تواضع، سنگینی و وقار، مسالمت، مهربانی و خوشزبانی با عموم طبقات و ارباب مسالک بسیار عالی بود. هیچ کس در تمام عمر از وی حالت تندی و خشم ندید و یک سخن زشت و ناهنجار از زبانش نشنید. کسی را که از جاده دین و مذهب یا اخلاق خارج میدید، به زبانی نرم با کمال دلسوزی و خیر خواهی دلالت و هدایت میفرمود و اکثر دلالتهای او مؤثر میافتاد. دردمندان اخلاقی و کسانی که به لغزش مذهبی و عقیدهای و فکری افتاده بودند، پیش خان بدون ملاحظه و بیم، درد و عقیدة باطنی خود را اظهار میکردند و ایشان را حکیمانه معالجه و راهنمایی میفرمود. با ارباب مذاهب باطله بسیار مؤدّب و خیر خواهانه مباحثه و آنها را با دلیل و برهان به راه حق هدایت می کرد.
به ورزش تیر اندازی و سوار کاری علاقه داشت ولیکن به شکار و هوی و هوسهای دیگر تیر نمیانداخت و برای سلامتی خود همه روزه مقداری پیاده راه میرفت و در اواخر عمر که بیرون رفتن از مدرسه برای وی مشکل بود اطراف مدرسه مدتی قدم میزد.
خان برای عموم طلاب از مدرسة صدر و مدارس دیگر، بهترین پدر مهربان و مربی کاردان بود.
سالهای آخر عمرش به اصرار جمعی از خواص و علما و طلاب که میخواستند نماز جماعت بیغلّ و غش داشته باشند، با کراهت طبع، امامت جماعت مسجد قبلی مدرسة صدر را، خاصّه ماه رمضان قبول کرد ... موقع نماز دستمالی سفید دور سر میبست. نماز جماعتش گرمترین جماعتها بود و خواص متدین عالم وعامی، حتی کسانی که خود ریاست روحانی و امامت داشتند، از محلات دور و نزدیک برای درک جماعتش بر یکدیگر سبقت میجستند.
مرحوم جهانگیرخان، مانند افراد معمولی ایل قشقایی لباس میپوشید و کلاه دو گوشه و گاهی کلاه پوستی بر سر می نهاد و تا آخر عمر لباس خود را تغییر نداد. عادت بر استعمال دخانیات نداشت.
میرزا حسن خان جابری انصاری مینویسد: طلاب را به آرامی و اخلاق نیک تهذیب میفرمود. اگر شارب مسکری یا فاعل منکری را شبانه گرفته به مدرسه آورده برای اجرای حدّ، آن مرحوم میفرمود، حبسش کنند تا به هوش آید؛ بعد خود نیمه شب، رفته او را رها و از مدرسه بیرونش کرده و به اندرز حکیمانه به راه راستش آورده.
آن چنان بزرگ منش [بود] و طبع بلند داشت که سلاطین و حکّام وقت، مانند ظلّالسلطان مسعود میرزا نیز جرأت اظهار مساعدت مالی به او نمیکردند و با آنکه از حیث معاش در عسرت بود، لیکن به سبب عفت و استغناء اغلب او را متموّل تصوّر مینمودند.
سید احمد دیوان بیگی شیرازی در مورد حکیم قشقایی مینویسد:
اما در جوانی گاهی چیزی میگفته اند و حال به کلی تارکاند. بعد از آن که مکرر خواستم که طالبم اسمی از شما در این اوراق برده شود، چند شعری که از زمان قدیم در خاطرشان مانده بود فرمودند و نوشته شد:
دوش عشقت برد آرام از دل و از چشم خواب/یاد رویت بود کــــارم تــــا برآمـد آفـــتاب
دل گرفت از مــدرسه، یــاران کجا کوی حبیب/ جان فسرد از وسوســـه، ساقی بده جام شراب
********
شمیم ساحت چین باد صبحدم دارد/مگر گذار بر آن زلف خم به خم دارد
به روزگار همین شادیم بس است که دل/زعشق روی تو چون لاله داغ غم دارد
وحید دستگردی، ادیب و شاعر معروف، مدیر مجله ارمغان، از شاگردان خان مینویسد: در زمان مرحوم ندانستیم و نشنیدیم که ایشان شعر هم میگویند. پس از وفات آن بزرگوار، از حکیم و فیلسوف معروف، مرحوم آقا شیخ محمد حکیم خراسانی شنیدیم که وی شعر میگفته و غزلی از ایشان خواندند.
میرزا حسن خان جابری انصاری از شاگردان آن مرحوم، در کتاب تاریخ اصفهان مینویسد: « در مدرسه صدر خدمت آن بزرگ نهج البلاغه میخواندم. شرحی بر آن کتاب مستطاب مینوشت ».
به لحاظ سیاسی خاندان جهانگیر خان میانه چندان خوشی با سلاطین قاجار نداشتند. ریشه این کدورت سیاسی به ابتدای حکومت قاجار و دوره سلطنت آقا محمد خان میرسید. بنا به نوشته استاد همایی: پدرانش در طایفه دره شوری قشقایی سمت ریاست وکلانتری و ایلخانیگری داشتند و سلاطین زندیه، بخصوص لطفعلی خان زند را حمایت میکردند. به همین جهت، آقا محمد خان قاجار پس از پایان کار سلسله زندیه، به سرکوبی و انتقام از خاندان قشقایی نیز پرداخت و منصب ریاست و متملّکات موروثی ایلی را از آنها گرفت و آنها را به دو سه فرسخی قمیشه در قریه دهاقان کوچ داد.
فتحعلی شاه هم به پیروی از روش آقا محمد خان، با این خانواده برخورد خوشی ننموده، اما بعد از وی سخت گیری نسبت به این طایفه کمتر شد و آنها توانستند عادت ییلاق و قشلاق را دوباره از سرگیرند .
جناب مینویسد: « درانقلابات اخیر ایران که جماعتی از علما متابعت حاج شیخ فضل الله نوری و محافظت اصول قدیمیه بر ضد مشروطیت و مجلس دارالشوری، اقدامات و هیجانات داشتند، جهانگیر خان فقط در ذکر معایب مشروطیت اطاله سخن مینمود. »
چنانکه به نقل شاگرد فرزانهاش، حاج آقا رحیم ارباب، وی مشروطیت را از اصالت مبرّا میدانست و آن را تا حدودی زاییده دسایس استعمارگران فرنگ خوانده، میگفت: « اگر چه توده مردم به مشروطه دل بستهاند و جانها باختهاند، ولی این حوادث ریشه در استبداد دارد؛ شاید هم میخواهند دین مردم را بدزدند» سرانجام جهانگیر خان در پایان عمر دچار بیماری کبد شد و خود میدانست که بهبودی پیدا نمیکند و به میرزا مسیح خان طبیب نیز که به عیادت او آمده بود، گفت: «هر چه تو میدانی من هم میدانم، من خوب شدنی نیستم. » حتی آوردهاند که دکتر شافتر، مسؤول بیمارستان انگلیسیها در آن زمان هم برای او داروهایی تجویز کرده بود که خان از استعمال آنها خودداری کرد. وی سرانجام در شب 13 رمضان 1328ق در اصفهان در سن 85 سالگی دعوت حق را لبیک گفت و به سوی محبوب شتافت.
فردای همان شب با تشییع با شکوه که همه علما و مردم این دیار در آن شرکت داشتند « و با آن که ماه صیام بود، تمام دکانین شهر بسته شد، عماری او را به سر دست با ازدحام غریبی به تخت فولاد بردند» و اقامه نماز میت توسط آیت الله شیخ محمدتقی آقا نجفی انجام و در تکیه سید محمد ترک دفن گردید.
شعرا ماده تاریخهای زیادی برای او گفتهاند. میرزا حسن خان انصاری که خود از شاگردان آن مرحوم بود، چنین گفته:
« جهانگیر خان نزد خدای جهان شد».